حرفـے نیست...!!!

خودم رایادداشت میکنم تا یادم نرود....!!!

اینجا مال من است...

اینجا تنها جایـے ست کـﮧ از دغدغـﮧها و قانونمندی ها فارغ می شوم ...

اینجا تنها جایـے ست کـﮧ نیاز به توجیـﮧ ندارم...

اینجا تنها جایـے ست کـﮧ آرامم... اینجا مال من است...

هـے رفیق ..

من خسته ام...

اینجا تنها قلمرو بی چون وچرای من است!

در برابر تمام سیاهی های جهان

اینجا همان نقطه ی روشن است...برای من

     من پچه نیستم می فهمم و اینقدر عقل و شعور دارم

که رفتار دیگران رو با خودم درک کنم  بد نبودم

 و برای هیچ کس از ته دل بد نخواستم ولی نمی دونم

 چی شد؟؟؟وقتی آدم حس میکنه در مقابل رفتار  دیگران

 کم  آورده دیگه نمی تونه طاقت بیاره خدا من از همه چی

 می ترسم ونمی دونم چه طوری بتونم تو این دنیای نکبتی

 زندگی کنم  خدا جونم   با همین سن کمم چیز هایی رو

 تو جامعه  دیدم و شنیدم  که خیلی از حس کردن این معضلات ناتوانن 

من...!!! دختری  از دیار ایران امروز می نویسم تا شاید

  لحظه ای از غم و غصه گذر کنم ...
    

 ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻗﺸﻨﮓ

 ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﻧﺎﺯ

 ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽا ﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﯾﮏ ﻏﻨﭽﻪ ﺑﺎﺯ

 ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻋﺘﻬﺎﺳﺖ

 ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﺮﺧﺶ ﺍﯾﻦ ﻋﻘﺮﺑﻪ ﻫﺎﺳﺖ......................

گاهی باید نبخشید

کسی را که بارها او را بخشیدیو نفهمید

تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد

گاهی نباید صبر کرد باید رها کرد ورفت

تا بدانند که اگر ماندی رفتن را بلد بوده ای

گاهی بر سر کارهایی که برای دیگران انجام میدهی باید منت گذاشت

تا آن را کم اهمیت ندانند

گاهی باید بد بود

برای کسی که فرق خوب بودنت را نمی داند

و گاهی... باید به آدمها از دست دادن را متذکر شد

آدمها همیشه نمی مانند یکجا در را باز میکنند وبرای همیشه میروند..

دلم کمی خدا میخواهد ....

کمی سکوت ...

کمی آخرت ...

کمی دل بریدن میخواهد ...

کمی اشک ...

کمی بهت ...

کمی آغوش آسمان ...

دلم یک کوچه میخواهد بی بن بست ...

و یه خدا تا کمی باهم قدم بزنیم !!!!!!!

فقط همین ...... !!!!!

خسته ام از تظاهر به ایستادگی

از پنهان کردن زخم هایم

زور که نیست !

دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم


با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....!

اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم

میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا...!

چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟؟!

خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی ....

سه چیز را با احتیاط بردار :                       قدم ، قلم ، قسم

سه چیز را پاک نگه دار :                           جسم ، لباس ، خیال

از سه چیز خود را نگهدار :                        افسوس ، فریاد ، نفرین کردن

سه چیز را بکار بگیر :                              عقل ، همت ، صبر

اما سه چیز را آلوده نکن :                           قلب ، زبان ، چشم

و سه چیز را هیچوقت فراموش نکن :           خدا ، مرگ ، دوست

گــاهی آدم دلـــش مــــــی خـواد  

 کفشــــ هاشو در بیاره...

 یـــــــــواشکی یواشکی نوک پا نوک پا

 از خودش دور بشه!!

بعد به زنه به چاک 

فرار کنه از خودش.....

این روز ها بیش تر از هــــــــــــر زمانی 

 دوستــــــــ دارم خودمــــــ باشم

دیـــــــــــگر نه حرص به دست آوردنــــــــ را دارمـــــــــــ

و نه حرص از دست دادنــــــــــــ

هــــــــــرکس  مرا می خواهـد

به خاطر خودم بخواهد

 دلــــــــــــــــم

هـــــــــوایــــــــ خودمـــــــــ را کرده استــــــــــــــ

  ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﭼﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ!

 ﻧﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ ﻧﻪ ﺷﮑﺎﯾﺖﻣﯿﮑﻨﯿﻢ

 ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺪﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺩﻟﻤﺎﻥ

ﭼﻪ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ !

کـــور بــاش بانـــو...

نـگاه کـــہ مـےکنـی، مـے گوینــב: نـخ בاב!

عـبوس بــاش بانــــو..

لبــخنــב کــہ مـیزنـے، مـے گـوینــב: پـا בاב!

لال بــاش بانــــو...

حـرف کــہ مـے زنـے، مـے گوینــב:  حال داد !

شـاید בسـت از سـرمان برבارنـב ...

شـــــایــב ...

هنــــگامی که دل کـــسی را میشــــکنی..صــــدای شکستنش را به خـــاطر بســپار..

و بدان آه یک آدم ساده دسته کمی از آه مــــــادر ندارد!!!روزی جواب میدهی که به

ناحـــــق پاکی را آلوده  کردی..غرور اورا شکستی،زیر پایت لهش کردی،با او مثل یک

زباله برخورد کردی اشـــــــکش را به ناحـــــــق جــاری کردی و ..بدتر از اینها با

آبــــــــروی او بازی کردی. دســت های بازی بعد هفت دســت عــــوض میشود و آن

وقت تو خواهی بود که دو برابر بردهایت،باخت پس خواهی داد..........

خدایا.. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شود

همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش میترکد، می آید سراغت

من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند

                                      و چشم هایش رامی بندد و می گوید

من این حرف ها سرم نمی شود

باید دعایم را مستجاب کنی

همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند

همانی که نمازهایش یکی در میان قضا میشود و کلی روزه نگرفته دارد

همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف میزند

گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه

حالا یادت آمد من کی هستم

خداياازت ميخوام

             ( هـــــــوای بنده ات روداشته باشی)

آمده ايم كه با زندگِي كردن قيمت پيدا كنيم نه به هر قيمتي زندگِي كنيم...........

حرف هایی هست برای نگفت و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.

خدایم را دوست دارم...همان خدایی که:

دغدغه ای برای از دست دادنش را ندارم

همان خدایی که مرا درآغوش گرفته

وازمسیرگل ولای عبورمی دهد

خدایم را عاشقانه دوست دارم ومی پرستم

نه ترسی دارم برای نابودیش ونه غمگینم درنبودحضورش

اوهمیشه به من لبخندمی زند ومرا عاشقانه دوستدارد

آی مردم بشنوید:

که من تنها خدا برایم کافی است...

 خدایا...

کودکان گل فروش را می بینی؟؟؟؟

مردان خانه به دوش را می بینی؟؟؟؟؟

دخترکان تن فروش را می بینی؟؟؟؟

مادران سیاه پوش و پسران کلیه فروش را می بینی؟؟؟؟

انسان های آدم فروش را هم که می بینی...

همه را می بینی؟؟؟؟

زمینت بوی بدی گرفته...

از انسان بودنم شرم میکنم!!!

گاهی میخواهم انسان نباشم

گوسفندی باشم و پا بر روی یونجه ها بگذارم!

اما...دلی را دفن نکنم!

گرگی باشم و گوسفند ها را بدرم

اما...

اما بدانم کارم از روی ذات است نه هوس!

 خفاش باشم که شبها گردش کنم با چشمهای کور...

اما خوابی را پرپر نکنم!!

کلاغی باشم که قارقار کنم

اما پرهایم را رنگ نکنم و دلی را با دروغ به دست نیاورم!!!

چه میدانم شاید.....

 حیوانات به قصد "توهین"

یکدیگر را "انسان"خطاب میکنند..!!!!!!!

خـــــدایــــــــا !!!

دست هـایـم را زده ام زیــر چـانه.......

مات و مبـهـوت نگاهت میکنم......

طـلبکار نیستم.........

فقط مشـتاقم بدانـم......

ته قصه ات چه میکنـی با مـن؟؟؟؟؟؟؟؟

 خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا

بي خودي پرسه زديم

 صبحمان شب بشود ...

بي خودي حرص زديم

 سهم مان كم نشود ...

ما خدا را با خود سر دعوا برديم

وقسم ها خورديم

 ما به هم بد كرديم

 ما به هم بد گفتيم

 ما حقيقت ها را زير پا له كرديم

وچقدر حظ برديم

 كه زرنگي كرديم

 روي هر حادثه اي حرفي از پول زديم

از شما مي پرسم

 ما كه را گول زديم؟؟؟؟؟

دل من حوصله کن داد زدن ممنوع است

کم بکن اين گله،فرياد زدن ممنوع است

بين اين قوم که هر کار ثوابيست کباب

اين دل سوخته را باد زدن ممنوع است

تيشه بر ريشه فرهاد زدن شيرين است

حرفي از پيشه ي فرهاد زدن ممنوع است

شادي از منظر اين قوم گناهي است بزرگ

بزن آهنگ،ولي شاد زدن ممنوع است

نخند به پسرکی که ادامس میفروشد و تو هرگز نمیخری

 نخند به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه میرود

و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند. نخند به دبیری که دست و عینکش

گچی شده و یقه ی پیراهنش جمع شده. نخند به دستان پدرت

به جارو کردن مادرت، به راننده ی چاق اتوبوس ،

به راننده ی اژانسی که چرت میزند

به جوانی که قالی پنج متری را روی کولش انداخته و در کوچه ها جار میزند.

به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان، به فردی که در خیابان شلوغ

ماشینش پنچر شده، به هول شدن همکلاسی ات پایه تخته،

به مردی که در بانک از تو میخواهد برایش برگه پر کنی.

نخند دنیا ارزشش را ندارد که تو به کوچک ترین رفتار های نابجای ادمها

بخندی که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند.

من  دلگیرم از امروزم از دیروزم

از تمام ثانیه های قبل

از روزها، ماه های قبل

من به جنگ تمام گذشته ها خواهم رفت

و انتقام خواهم گرفت از تمام دیروزی ها

و من به فردا دلبستم

و قشنگش خواهم کرد

فردایم...

 چارلی چاپلین میگه:

آخر هر چیزی خوبه ، اگه خوب نشد 

هنوز به آخرش نرسیدی  صبر کن!

یک بار که تنها بمانی

یک بار که بشکند

دلت

غرورت

اعتمادت

همین یک بار ها کافیست

تا یک عمر از پشت نگاهی ترک خورده

به آدم ها بنگری

و آنقدر تیز و برنده می شوی که

باید تابلوی ورود ممنوع را

به خودت نصب کنی...

هر روز صبح وقتی چشمانم را باز می‌کنم به خودم می‌گویم

 
قدرت آن را دارم که روزم را شاد یا غمگین سازم،

حق انتخاب با من است

 
به یاد داشته باش،

امروز از دیروز مسن‌تر شدی و از فردا جوان‌تری

...

اگر تنها یک لحظه برای رسیدن به رویاهایت باشد،

آن لحظه امروز است...

دیروز گذشت،

فردا هنوز نیامده است.

فقط همین امروز را داری،

پس شاد باش...!

هر روز صبح وقتی چشمانم را باز می‌کنم به خودم می‌گویی:

قدرت آن را دارم که روزم را شاد یا غمگین سازم،

حق انتخاب با من است...

به یاد داشته باش،

امروز از دیروز مسن‌تر شدی و از فردا جوان‌تری...

اگر تنها یک لحظه برای رسیدن به رویاهایت باشد،

آن لحظه امروز است...

دیروز گذشت،

فردا هنوز نیامده است.....

چه سخت است خواستن و نتوانستن !

دویدن و نرسیدن !  به دیروز فکر کردن وبه فردا نرسیدن !

به دنبال زندگی گشتن و مرگ را پیدا کردن !

خدایا !!!چه سخت است

 تنهايے ، تاواטּهمـﮧ نـﮧ هآيے است

کـﮧ نگفتمـ تا בل کسے نشکنـב !

همـﮧ محبتهايے کـﮧ زياבے هـבر בاבم

تا בلے رآ بـﮧבست آورم !

  همـﮧבوستت בارم هاے

آبکے کـﮧ جـבے گرفتم ...!!

همـﮧ ساבگے کـﮧבر اين בنياے هزار چهره

خرج کرבم ! تنهايـے ...

تاواטּهمـﮧ خوش بينے هایے است

کـﮧ بـﮧבنيا و آבمهاے اين روزها בاشتم !

هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی,
یـــک نقطـــــه,
یـــک لبخنـــــد,
یـــک نگــــــــاه,
یـک عطر آشنـا,
یــک صــــــــدا,
یــک یـــــــــــاد,
از درون داغونـــت می کــــند,
هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی…

 دوست عزیزم رها